مازندران، سوگوار در غم شهادت مولای متقیان علی (ع)
استان مازندران در شب شهادت مولای متقیان حضرت علی (ع) غرق در عزا و ماتم است.
به گزارش
خبرگزاری صداوسیما مرکز مازندران، امام علی علیه السلام در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری با توطئه خوارج و به دست ابن ملجم مرادی ملعون در مسجد کوفه مجروح، و در شب بیست و یکم ماه رمضان به شهادت رسید.
مردم استان مازندران در سوگ مولای خود عزادار هستند و امشب همزمان با شب قدر ، در شهادت امام خود عزاداری می کنند.
حضرت على علیه السلام، شصت و سه سال زندگى کرد، ده سال پیش از بعثت، و در سن ده سالگى اسلام آورد. پس از بعثت بیست و سه سال با رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم زندگانى کرد، سیزده سال در مکه پیش از هجرت در امتحان و گرفتارى به سر برد و سنگینترین بارهاى رسالت آن حضرت را به دوش کشید.
ده سال پس از هجرت در مدینه در دفاع از حضرتش با مشرکان جنگید و با جان خود، او را از شر دشمنان دین نگاه داشت، تا آنکه خداى متعال، پیامبر خود را به سوى بهشت انتقال داد و او را به بهشت آسمانى بالا برد و على علیه السلام در آن روز سى و سه ساله بود، و بیست و چهار سال و چند ماه حق او را از ولایت غصب کردند و او را از تصرف در امور بازداشتند، و آن حضرت در این دوران با تقیه و مدارا مى زیست، و پنج سال و چند ماه خلافت را به دست گرفت و در این سالها گرفتار جهاد با منافقان از ناکثین و قاسطین و مارقین (اصحاب جمل و صفین و نهروان) بود چنانکه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم سیزده سال از روزگار نبوت خود را ممنوع از پیاده کردن احکام آن و ترسان و محبوس و فرارى و مطرود بود و نمى توانست با کافران به جهاد پردازد و از مؤمنان دفاع کند، سپس هجرت کرد و ده سال پس از هجرت با مشرکان به جهاد پرداخت و گرفتار منافقان بود تا خداوند او را به سوى خود برد.
* توطئه قتل امام توسط خوارج
بعد از جنگ نهروان و شکست سخت خوارج در برابر امام علی (ع) بازماندگان آنها تا مدتی در مکه گرد هم میآمدند و برای کشتگان نهروان عزاداری کردند. در یکی از این جلسات سخن از امام علی (ع) و معاویه به میان و آمد و اینکه فتنه و آشوب در میان مسلمانان از سوی این دو نفر است و خوب است امت اسلام را از شر هر دو آسوده کنیم. مردى از قبیله اشجع گفت: به خدا قسم عمرو بن عاص هم کم از این دو نفر نیست، بلکه اصل و ریشه فتنه خود اوست. به این ترتیب سه نفر از خوارج برای ترور این سه شخصیت داوطلب شدند. ابن ملجم مرادی قتل امیرالمؤمنین را پذیرفت، حجّاج بن عبد اللّه معروف به برک کشتن معاویه و عمرو بن بکر تمیمى کشتن عمرو عاص را بر عهده گرفت.
قرار بر این شد که هر سه نفر در شب نوزدهم ماه رمضان هنگام نماز صبح تصمیم خود را عملی سازند. ابن ملجم به کوفه آمد و تا رسیدن روز موعود در محله بنی کنده که تعدادی از خوارج در آن زندگی کردند به سر برد. اما نیتش را پنهان کرد. ابن ملجم وقتی به دیدار یکی از دوستانش رفته بود، قطام دختر اخضر تیمیه را دید و شیفته او شد و از او خواستگاری کرد. قطام که به دلیل کشته شدن نزدیکانش در جنگ نهروان کینه امام را در دل داشت، شرط ازدواج با ابن ملجم را کشتن علی (ع) قرار داد. ابن ملجم که فهمید قطام در دشمنی با امام با او هم عقیده است راز حضورش در کوفه را افشا نمود؛ و قطام وردان به مجالد و شبیب بن بجره را که از خوارج بود به یاری ابن ملجم فراخواند و آنها پذیرفتند. در روزهای بعد اشعث بن قیس نیز از نیت ابن ملجم اطلاع پیدا کرد و به او وعده همراهی داد. به این ترتیب جمع چهار نفره توطئه گران در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان در مسجد کوفه گرد آمدند تا امام را به شهادت برسانند.
* ضربت خوردن امام در مسجد
امام علی (ع) به شبستان مسجد وارد شد و در حالی که مشغول تسبیح خداوند بود، کسانی که به خواب رفته بودند را بیدار فرمود. ابن ملجم ملعون به رو خوابیده بود. امام او را بیدار کرد و به او فرمود: برخیز از خواب براى نماز و چنین مخواب که این خواب شیطان است، بلکه بر دست راست بخواب که خواب مؤمنان است، و بر پشت خوابیدن خواب پیغمبران است. امام سپس به ابن ملجم فرمود: قصد کاری داری که نزدیک است آسمان فروپاشد و زمین شکافته شود. اگر بخواهم میتوانم خبر دهم که در زیر جامه ات چه دارى.
ابن ملجم در نزدیکی امام به نماز ایستاد و هنگامی که امیرالمؤمنین سر از سجده اول برداشت ضربتی به سر ایشان زد که تا پیشانی امام را شکافت. در آن حال امام فرمود: «بسم اللّه و باللّه و على ملّة رسول اللّه»، و گفت: «فزتُ وَ ربّ الکعبه»، به خدای کعبه قسم که رستگار شدم. ابن ملجم در حال حمله شعار خوارج را فریاد میزد که: «للّه الحکم یا علىّ، لا لک و لا لأصحابک».
اهل مسجد صداى حضرت را شنیدند و بسوى محراب دویدند، و امیرالمؤمنین علی (ع) را دیدند که در محراب خونین افتاده. حضرت را برداشتند، رداى مبارکش را بر سرش بستند، حضرت خون سر خود را بر محاسن مبارکش کشید و فرمود: این آن است که خدا و رسول مرا وعده داده بودند، راست گفتند خدا و رسول.
امام حسن و امام حسین علیهما السلام با اندوه زیاد نزد پدر آمدند. امیر المؤمنین علیه السّلام امام حسن علیه السّلام را به جاى خود گذاشت که با مردم نماز گزارد و خود با وجود زخم عمیقی که در سر داشت نمازش را نشسته تمام کرد و در هنگام نماز از شدت ضعف به چپ و راست متمایل میشد.
امام حسن (ع) پس از نماز سر پدر را در آغوش گرفت، و گفت:ای پدر کمرم شکست، چگونه تو را در این حال ببینم. امیرالمؤمنین فرمود: اى فرزند! از این پس پدرت را رنجى نیست، اینک جدّ تو محمد مصطفى -صلوات اللّه علیه- و جدّه تو خدیجه کبرى، و مادرت فاطمه زهرا علیهماالسلام و حوریان بهشت حاضرند و انتظار پدر تو را دارند تو شاد باش و دست از گریستن بدار که گریه تو ملائکه آسمان را به گریه در آورده است.
مردم ابن ملجم را دستگیر کرده و دست بسته نزد امام آوردند. امام حسن (ع) به او فرمود:ای ملعون! آیا کسی را کشتی که به تو پناه داد و تو را بر دیگران اختیار کرد و بخششهای فراوان به تو فرمود؟ آیا او بد امامی بود برای تو؟ آیا عوض نیکیهای او به تو این بود؟ ابن ملجم سر به زیر افکنده بود و چیزی نمی گفت. آنگاه امام حسن علیه السّلام به پدر عرض کرد: «این ابن ملجم دشمن خدا و رسول و دشمن شماست که نزد شما حاضر و اسیر شماست». امیر المؤمنین (ع) به ابن ملجم نگاه کرد و فرمود:ای ابن ملجم جنایتی بزرگ کردی. آیا من برایت بد امامی بودم؟ آیا تو را مورد مرحمت قرار ندادم و بر دیگران برنگزیدم؟ با وجود اینکه میدانستم قاتل من خواهی بود به تو احسان کردم و بخششم به تو را افزون ساختم تا از راه گمراهی که برگزیدهای بازگردی، اما شقاوت بر تو غلبه کرد تا مرا بکشی،ای شقی ترین اشقیاء. ابن ملجم گریست و این آیه از قرآن را خواند: «أ فأنت تنقذ من فی النّار» آیا تو میتوانی کسی را که جایگاهش دوزخ است نجات دهی؟
آنگاه علی (ع) سفارش او را به امام حسن (ع) کرد و فرمود: فرزندم! با اسیر خود مدارا کن، و با مهربانی و رحمت با او رفتار کن. آیا نمی بینی چشمهای او را که از ترس چگونه گردش می کند و دلش چگونه مضطرب است؟ای فرزند! ما اهل بیت رحمت و مغفرتیم، پس بخوران به او از آنچه خود می خوری، و بیاشام او را از آنچه خود می آشامی، پس اگر من از دنیا رفتم از او قصاص کن و او را بکش و جسد او را به آتش نسوزان و او را مثله مکن. (یعنی دست و پا و گوش و بینی و سایر اعضای او را قطع مکن) ... اگر زنده ماندم من خود داناترم که با او چه کار کنم، و من سزاوارترم به عفو کردن، زیرا ما اهل بیتی می باشیم که با گناهکار در حقّ ما جز به عفو و کرم رفتار دیگر ننماییم.
* حالات امام پیش از ضربت خوردن
امام علی (ع) در این ماه یک شب در خانه امام حسن (ع) و یک شب در خانه امام حسین (ع) و یک شب در خانه زینب دختر خود که در خانه عبدالله بن جعفر بود افطار مى نمود و بیش از سه لقمه طعام میل نمیکرد؛ و درباره سبب این کارش میفرمود: امر خدا نزدیک شده است، یک شب یا دو شب بیش نمانده است، مى خواهم، چون به رحمت حق واصل شوم شکم من از طعام پر نباشد.
در تمام آن شب بیرون مى آمد به اطراف آسمان نظر مى کرد و مى فرمود: «به من دروغ نگفته اند و دروغ از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نشنیده ام، این شبى است که مرا وعده شهادت داده»، و شعری با این مضمون خواند: «کمر خود را براى مرگ محکم ببند که مرگ البتّه به تو خواهد رسید، و جزع مکن از مرگ، چون به وادى تو درآید».
همچنین نقل شده است که حضرت در آن شب بسیار به درگاه خداوند تضرع میکرد و به درگاه خداوند دعا میکرد و عرضه میداشت: «اللّهمّ بارک لى فى الموت»؛ خداوندا مبارک گردان براى من مرگ را، و بسیار میگفت: «انّا للّه و انّا الیه راجعون»؛ و کلمه مبارکه «لا حول و لا قوّة الّا باللّه العلىّ العظیم» را بسیار ذکر میکرد و بسیار صلوات میفرستاد و استغفار میکرد.
همچنین نقل شده است که امام در آن شب براى نماز شب به مسجد نیامد و در تمام آن شب بیدار و به عبادت حق تعالى مشغول بود. امّ کلثوم پرسید: یا امیر المؤمنین سبب بیدارى و بی تابی شما چیست؟ امام فرمود: در صبح این شب شهید خواهم شد. امّ کلثوم گفت: پدر امشب شخص دیگری را برای نماز به مسجد بفرست. امام فرمود: از قضاى الهى نمى توان گریخت.
* سخنان امام پیش از شهادت
مشهور در میان علماى شیعه این است که امام در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری ضربت خورد، و در شب بیست و یکم وقتی یک سوم از شب گذشته بود به شهادت رسید. در این شب امام علیه السلام فرزندان و اهل بیت خود را جمع کرد و با ایشان وداع کرد و فرمود: «خداوند پس از من نگهدار شما باشد. نیکو وکیلی است خداوند و همو مرا کفایت خواهد کرد».
امام سپس فرزندان و اهل بیتش را به نیکیها وصیت فرمود. آن شب اثر زهر بر بدن امام علیه السلام ظاهر شده بود و هر خوردنی که برای امام آوردند تناول نفرمود و لبهایش فقط به ذکر خداوند مشغول بود و عرق از جبین مبارکش مثل مروارید مى ریخت. امام با دست مبارکش عرق پیشانی را پاک کرد و فرمود: «شنیدم از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم که، چون نزدیک وفات مؤمن مى شود، عرق مى کند جبین او مانند مروارید تر، و ناله او ساکن مى شود». همه به گریه افتادند. امام حسن (ع) گفت: «اى پدر به گونهای سخن مى گوئى که گویا از خود ناامید شده اى».
امام فرمود: «اى فرزند گرامى یک شب پیش از آنکه این واقعه بشود جدّت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را در خواب دیدم، از آزارهاى این امّت به او شکایت کردم، گفت: نفرین کن بر ایشان، پس گفتم: خداوندا بجای من بدان را بر ایشان مسلّط گردان، و بدل ایشان بهتر از ایشان به من روزى کن، پس حضرت رسول فرمود که: خدا دعاى تو را مستجاب کرد، بعد از سه شب تو را به نزد من خواهند آورد، و اکنون سه شب گذشته است».
سپس امام فرمود: «اى حسن! تو را وصیت مى کنم به برادرت حسین. شماها از منید و من از شمایم». سپس امام رو کرد به فرزندان دیگر که از همسران دیگر امام غیر فاطمه بودند و ایشان را وصیت فرمود که با حسن و حسین علیهما السلام مخالفت نکنند، پس فرمود: «حق تعالى شما را صبر نیکو کرامت کند، امشب از میان شما مى روم و به حبیب خود محمّد مصطفى صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ملحق مى شوم، چنانچه مرا وعده داده است».
* وصیت امام درباره تجهیز و تدفین
سپس امام به فرزندشان امام حسن (ع) فرمود: اى حسن! وقتی از دنیا رفتم، مرا غسل ده و کفن کن و با بقیه حنوط رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم که از کافور بهشت است و جبرئیل براى آن حضرت آورده بود حنوط کن. هنگامی که مرا برای تدفین روى تخت گذاشتید جلوی آن را رها کنید و فقط پشت تخت را بگیرید. ملائکه جلوی آن را خواهند گرفت و تخت حرکت خواهد کرد. به هر سو که تخت روان شد شما هم به همان سو حرکت کنید و جایی که توقف نمود همانجا محل قبر من است.... پس از اینکه بر من نماز خواندی جنازه را از موضع خود بردار و خاک را از آن موضع کنار بزن. در آنجا قبر کنده شده و لحد ساختهای خواهی یافت که جدم حضرت نوح علیه السّلام براى من ساخته در آنجا گذاشته است، پس مرا بر روى آن تخته دفن کن، و هفت خشت ساخته در آنجا خواهى یافت از خشتهاى بزرگ، آنها را بر روى من بچین، پس اندکى صبر کن و یک خشت را بردار و به قبر نگاه کن، مرا در آنجا نخواهى دید، زیرا به جدّ تو رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ملحق خواهم شد، بدان که هر پیغمبرى بمیرد اگر چه در مشرق مدفون شده باشد و وصىّ او در مغرب باشد، حق تعالى روح و جسد او را با روح و جسد وصىّ او خواهد پیوست، بعد از آن جدا مى شوند، باز هر یک به قبرهاى خود برمى گردند. سپس قبر مرا از خاک پر کن و محل قبر مرا پنهان کن. هنگام صبح تابوتى بر ناقه اى ببند، و سر آن ناقه را به کسى بده که به جانب مدینه بکشد تا آنکه مردم ندانند که من در کجا مدفون شده ام.
در بعضى از روایات معتبر از امام جعفر صادق (ع) روایت شده که حضرت امیر المؤمنین (ع) فرزند خود امام حسین (ع) را امر کرد که برای ایشان چهار قبر در چهار محل ایجاد نماید: در مسجد کوفه و در رحبه و در نجف و در خانه جعدة بن هبیره، تا دشمنان امام از خوارج و بنى امیه محل قبر ایشان را نشناسند، مبادا که اراده کنند جسد مطهر امام را خارج نمایند.
* وصیت امام درباره فتنههای آینده
سپس حضرت به فرزندان خود فرمود: «به زودی که فتنه ها از هر سو به شما رو آورد و منافقان این امّت کینه هاى دیرینه خود را از شما طلب نمایند و از شما انتقام بگیرند، پس بر شما باد به صبر که عاقبت صبر نیکو است».
سپس به امام حسن و امام حسین علیه السلام فرمود: «بعد از من به خصوص بر شما فتنه هاى بسیار واقع خواهد شد از جهت هاى مختلف، پس صبر کنید تا خدا حکم کند میان شما و دشمنان شما، او بهترین حکم کنندگان است. پس رو کرد به امام حسین علیه السّلام و فرمود: اى ابو عبد الله توئى شهید این امّت، پس بر تو باد به تقوى و صبر بر بلا».
* لحظه شهادت امام علیه السلام
پس از این سخنان امام بیهوش شد، وقتی به هوش آمد فرمود: «در این وقت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و عمویم حمزه و برادرم جعفر به نزد من آمدند گفتند که: زود بیا به نزد ما که ما مشتاقیم بسوى تو». امام سپس به اهل بیت خود نظر کرد و فرمود: «همه را به خدا مى سپارم، خدا همه را به راه حقّ درست بدارد و از شرّ دشمنان حفظ نماید».
سپس گفت: «بر شما باد سلام اى رسولان وحى پروردگار من» و این آیه را قرائت فرمود که: «لِمِثْلِ هذا فَلْیعْمَلِ الْعامِلُونَ» براى مثل این ثواب و منزلت باید که عمل کنند عمل کنندگان، و نیز این آیه را «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ» یعنی به درستى که خدا با آنهاست که پرهیزکارى کردند و آنها که نیکوکار بودند. پس پیشانی مبارک امام در عرق نشست و مشغول ذکر خدا گردید، رو به قبله کرد و چشمان خود را بر هم گذاشت، دستها و پاهاى مبارک خود را بسوى قبله کشید و شهادت به وحدانیت الهى و رسالت پیامبر داد و به لقاء پروردگارش شتافت.
* خبردادن از شهادت علی علیهالسلام
در کتاب کشف الغمّه و مناقب ابن شهرآشوب مذکور است که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام را در کوفه عارضه اى روی داد، جمعى به عیادتش رفتند و گفتند: یا امیر المؤمنین ما در این عارضه بر تو مى ترسیم، حضرت فرمود: و لیکن من بر خود نمى ترسم، زیرا که شنیده ام از پیغمبر صادق و مصدّق که فرمود: شقىترین امّت جفت پى کننده ناقه صالح ضربتى بر سر من خواهد زد و محاسن مرا رنگین خواهد کرد.
در نقل دیگری آمده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله به على ابن ابى طالب علیه السّلام فرمود: یا ابا تراب! آیا تو را از شقیترین مردم اطلاع ندهم. علی علیه السلام عرض کرد: آرى من را از آن خبر دهید، پیغمبر فرمود: یکى از اشقیاء «احیمر» ثمود است که ناقه حضرت صالح علیه السلام را پى کرد، و دیگرى آن کس است که محاسنت را با خونت خضاب خواهد کرد.
أبو صالح حنفی از امام علی (ع) نقل میکند که فرمود: «خواب چشمم را ربود، رسول خدا بر من نمودار شد، عرض کردم: یا رسول اللّه از دست امّت، چه رنجها و خصومتها که دیدم، پیامبر فرمود: بر ایشان نفرین کن! من گفتم: خداوند بهتر از ایشان را عوض آنها به من مرحمت کند و بدتر از مرا به ایشان عوض دهد». بد از این رؤیا بود که امام به شهادت رسید.
همچنین شیخ مفید و دیگران به سندهاى معتبر روایت کرده اند که هنگامی که حضرت امیر المؤمنین (ع) از مردم بیعت مى گرفت، عبد الرّحمن بن ملجم مرادى آمد که با آن حضرت بیعت کند، اما امام بیعت او را قبول نفرمود. ابن ملجم سه مرتبه به خدمت امام آمد، در مرتبه سوّم با حضرت بیعت کرد. چون پشت کرد، حضرت بار دیگر او را طلبید و با او عهد کرد و سوگند داد که بیعتش را نشکند. هنگام رفتن دوباره او را طلبید و بر بیعتش تأکید کرد. ابن ملجم گفت: یا امیر المؤمنین چرا با من متفاوت از دیگران عمل کردی؟ حضرت شعرى خواند که مضمونش این است که: من به او بخشش مى نمایم و نیکى مى کنم، و او اراده قتل من دارد، چه بد یارى است قبیله مراد. سپس فرمود: برو اى ابن ملجم به خدا سوگند مى دانم که وفا به عهدهاى خود نخواهى کرد، سپس امام اسب زیبایی به او بخشید. هنگامی که ابن ملجم بر اسب سوار شد، باز حضرت شعرى با همان مضمون خواند؛ و فرمود: به خدا سوگند این ملعون کشنده من خواهد بود، گفتند: یا امیر المؤمنین اجازه بده او را بکشیم، اما امام دستورى نداد.
قبر نخستین امام شیعیان حضرت علی (ع) در نجف اشرف در عراق، همه ساله زیارتگاه دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت است.