۲۱ رمضان؛ شهادت حضرت علی (ع)
علی که بود
امشب، زمینیان در ماتمند و آسمانیان چشم انتظار، غم و اندوه سراسر کوفه را در بر گرفته، گریه بر چشمها سنگینی میکند، دیگر دل به دنبال واژهها نمیگردد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
یا آبَاالحَسَنِ یا اَمیرَالمُؤمِنینَ یا عَلیَّ بنَ اَبی طالِبٍ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَنا وَ مَولانا
اِنا تَوَجَّهنا وَ استَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه
علی، بزرگ مرد تاریخ
امشب، زمینیان در ماتمند و آسمانیان چشم انتظار، غم و اندوه سراسر کوفه را در بر گرفته، گریه بر چشمها سنگینی میکند، دیگر دل به دنبال واژهها نمیگردد. اشک، بی بهانه سرازیر میشود. امشب، شب ناله در فراق پدری مهربان است، که جز چاه و نخل و ماه، کسی گریه اش را ندیده بود. پدری دل سوز که با آه یتیمان کوفه، شریک بود و غصههای همه را بر جان خود هموار میکرد...
علت به شهادت رساندن امام على (ع)
بعد از جنگ نهروان و سرکوب خوارج برخى از خوارج از جمله عبدالرحمان بن ملجم مرادى، و برکبنعبداللهتمیمى و عمروبن بکر تمیمى در یکى از شبها گرد هم آمدند و اوضاع آن روز و خونریزىها و جنگهاى داخلى را بررسى کردند و از نهروان و کشتگان خود یاد کردند و سرانجام به این نتیجه رسیدند که باعث این خونریزى و برادرکشى حضرتعلى (ع) و معاویه و عمروعاص است؛ و اگر این سه نفر از میان برداشته شوند، مسلمانان تکلیف خود را خواهند دانست. سپس با هم پیمان بستند که هر یک از آنان متعهد کشتن یکى از سه نفر گردد. ابنملجم متعهد به شهادت رساندن امام على (ع) شد.
افطار شب موعود
علی (ع) شصت و سومین سال عمرش را پشت سر نهاده بود. در رمضان شصت و سومین سال عمر خود بار دیگر به میهمانی خدا آمده بود. در آن ماه، هر شبی را در خانه یکی از فرزندانش افطار میکرد. در نوزدهمین شب ماه خدا، در خانه دخترش ام کلثوم بود. او افطار پدر را در طبقی به حضورش آورد، دو تکه نان جو، کاسهای از شیر و مقداری نمک، اما همین که نگاه علی (ع) به ظرف غذا افتاد سرش را تکان داد و با صدای بلند گریست و گفت: «دخترم برای من در یک طبق دو خورش حاضر کرده ای؟ مگر نمیدانی که من متابعت برادرم رسول خدا میکنم... دخترم به خدایم سوگند افطار نخواهم کرد تا از این دو خورش یکی را برداری». ام کلثوم ظرف شیر را برداشت و آن یگانه دوران امام علی (ع)، با کمی نام جو و نمک ساییده افطار فرمود.
علی (ع) آماده شهادت
در آن شب موعود امیر فضیلت ها، گاه و بی گاه از اطاق خویش بیرون میرفت و نظری بر آسمان میافکند. فرمود: «به خدای سوگند این همان شبی است که آموزگار مجربم، رسول خدا به من وعده داده است». گاهی زمزمه استغفار بر لب داشت و گاهی تلاوت «یس» میکرد. آن شب به نماز و راز و نیاز علی (ع) با شبهای دیگر فرق میکرد. میگفت: اللّهُمَّ بَارِکْ لِیَ الْمَوْتَ؛ خداوندا، مرگ را بر من مبارک گردان. لحظهای خواب چشمانش را فرا گرفت. او آن حالت را چنین توصیف میکند: «در آن حال رسول خدا (ص) را در عالم رؤیا دیدم. عرض کردم چه بسیار کارشکنیها و لجاجت و دشمنیها که از امتت دیدم! فرمود: آنها را نفرین کن. گفتم: خدا بهتر از آنان را به من بدهد و به جای من شخص بدی را بر آنها مسلط کند».
علی (ع) در مسجد کوفه
امیرالمؤمنین علی (ع) با شتاب به سمت مسجد کوفه حرکت میکند. حسن (ع) را که برای حفاظت پدر به دنبال او آمده بر میگرداند. وارد مسجد کوفه میشود و در تاریکی، چند رکعتی نماز به جا میآورد و آنگاه بر بام مسجد میرود و بانگ اذان سر میدهد. اذانی که در سایه همت و رشادت مردانه او این سان شکوه و جلال یافته است. پس از آن از مأذنه به زیر میآید و در صحن مسجد با بانگ الصلوة، الصلوة، خفتگان را برای نماز بیدار میکند.
علی (ع) در محراب شهادت علی (ع) اینک به نماز نافله فجر ایستاده است. اما این نماز حال و هوای دیگری دارد. رنگ و بوی دیگری به خود گرفته است. علی (ع) به معراج میرود. لحظه موعود فرا رسیده است. همین که سر از سجده رکعت اول بر میدارد «شبیبن بحره»، آهنگ به شهادت رساندن آن حضرت کرد. اما شمشیر او به طاق اصابت کرد و خطا نمود.
ابن ملجم مرادی، تیره روزترینِ مردمان که در تاریک اندیشی و فضیلت سوزی گوی سبقت ربوده بود، به آن حضرت نزدیک میشود و شمشیر زهرآلود خود را بر فرق مبارک آن رهبر آزاده فرود میآورد؛ ضربتی که به جای زخم عمروبن عبدود مینشیند و تا جای سجده را میشکافد. آن ضربت دین را از وجود علی (ع)، محروم کرد. انسانیت را در سوگ رهبری والا نشاند و عدالت را بی مقتدا ساخت.
فُزْتُ و رَبِّ الْکَعْبَة مسجد کوفه، آن شب نظاره گر آخرین مناجات و نماز مولای پارسایان بود. علی (ع) دیگر خود را آزاد میدید. به آستانه وصال رسیده بود. دیگر از رنجها و دردهایی که مردمان نابکار برای او آفریده بودندرهایی مییافت. آری وعدهای که به او داده بودند تحقق پیدا کرده بود. پس همین که ضربه آن دشمن پاکیها بر فرق او فرود آمد سر برداشت و در حالی که چشم به آسمان دوخته بود فریاد کرد:
بِسْمِ اللّهِ وَبِاْاللّهِ وَ عَلَی مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ فُزتُ و رَبِّ الْکَعْبَة؛ به پروردگار کعبه سوگند که رستگار و کامروا شدم».
سفارش حضرت علی (ع) در مورد ابن ملجم مردم با دیدن این منظره هجوم آوردند و ابن ملجم را گرفتند و به نزد علی (ع) بردند. علی (ع) چشمانش را گشود. با صدای ضعیف، اما با یک دنیا مهربانی و لطف رو به او کرد و گفت: ای ابن ملجم، آیا به تو مهربانی نکردم؟... آیا برای تو امام بدی بودم تا مرا این گونه پاداش دهی؟ ...».
آنگاه رو به فرزند ماتم زده اش حسن (ع) کرد و فرمود: «پسرم، با اسیر خود مدارا کن و شفقت و مهربانی پیش گیر... ما از اهل بیت رحمت و مغفرتیم. از آنچه خود میخوری به او بخوران و از آنچه میآشامی به او بنوشان. اگر من از دنیا رفتم با یک ضربه او را قصاص کن و اگر زنده ماندم خود میدانم که با او چه کنم و من به عفو سزاوارترم».
وصیت امام علی (ع) در آخرین لحظات حضرتعلى (ع) در واپسین لحظات زندگى نیز به فکر صلاح و سعادت مردم بود و به فرزندان و بستگان و تمام مسلمانان چنین وصیت فرمود:
" شما را به پرهیزکارى سفارش مىکنم و به اینکه کارهاى خود را منظم کنید و اینکه همواره در فکر اصلاح بین مسلمانان باشید. یتیمان را فراموش نکنید، حقوق همسایگان را مراعات کنید. قرآن را برنامهى عملى خود قرار دهید. نماز را بسیار گرامى بدارید که ستون دین شماست. "
بدین ترتیب حضرت على (ع) در ۲۱ ماه رمضان به شهادت رسید و در نجف اشرف به خاک سپرده شد، و مزارش میعادگاه عاشقان حق و حقیقت شد.