پخش زنده
امروز: -
معاون پیشین وزیر امور خارجه در امور آمریکا با اشاره به اینکه انتشار تازهترین سند امنیت ملی آمریکا، نشانهای از تغییر بنیادین در سیاست خارجی واشنگتن است، گفت: این تغییر بهجای تأکید بر چندجانبهگرایی، بر محور «منافع صرفاً آمریکایی» و نوعی انزواگرایی فعال استوار شده است.

به گزارش خبرگزاری صدا و سیما، «سند امنیت ملی آمریکا؛ افول سلطه با انزواگرایی فعال» موضوعی بود که در گفتگوی ویژه خبری شنبه شب با حضور آقایان ساسان کریمی عضو هیئت علمی دانشگاه تهران و علیرضا سالاری شریف معاون پیشین وزیر امور خارجه در امور آمریکا بررسی شد. متن کامل این گفتگو به شرح زیر است.
سوال: آقای دکتر سالاری شریف بپردازیم به سند منتشر شده در دولت ترامپ در حوزه امنیت ملی آمریکا و ببینیم مهمترین محورهایی که میشود در برنامه امشب راجع به آن صحبت کرد و البته مواردی متفاوت دارد نسبت به اسناد منتشر شده در دوره بایدن؟
سالاری شریف: انتشار این سند ربط داده میشود به قانونی که به نام «گلد والتر نیکولز» یا قانون «گلد واتر و نیکولز» کلد واتر سناتور جمهوریخواه و نیکولز نماینده کنگره دموکرات آمریکا بودند که در پی ناهماهنگیها بسیار میان اداره آمریکا، این قانون را عرضه کردهاند و به خصوص رقابتهای بین سرویسها و رقابتهای بین نیروهای مختلف آمریکا. این قانون ضمن اینکه سعی میکرد انسجامی به نیروهای آمریکایی بدهد، خواستار این شد که هر سال هر دورهای، نه هر سال یک سندی به نام سند امنیت ملی آمریکا تدوین شود. در سال هزار و نهصد و هشتاد و شش، این قانون تصویب شد و جالب توجه است که یکی از علل موجه این قانون بحران دولت آمریکا در مورد نجات گروگانهای ایرانی و عملیات بسیار خفت بار طبس بود که باعث شد این سناتور و نماینده کنگره به تدوین این قانون بپردازند و از اون زمان این سند تقریباً هر دورهای برای یک رئیس جمهور یکبار منتشر شده و آخرینش که هفته پیش توسط دولت ترامپ به عنوان سند استراتژی امنیت ملی آمریکا منتشر شد.
سوال: مروری کلی داشته باشیم به اسناد دوره ترامپ و آنچه که الان در دوره دولت ترامپ دارد منتشر شده، کدام محورها تفاوت بنیادین دارند؟
سالاری شریف: تفاوت اصلی و بنیادی در ارزشهایی است که دو تا دولت از خودشان میخواستند تراوش بدهند. دولت دموکرات بایدن مانند دولتهای دیگر دموکرات سعی میکرد به ارزشهایی مانند حقوق بشر و اجتماع جامعه بین المللی و رهبری آمریکا بر این جامعه بینالمللی از طرق قوانین و سازمانهایی مثل سازمان ملل و سازمانهای چند جانبه و چندجانبهگرایی، این ارزشها را ارتقا دهد. ولی دولت ترامپ بسیار پوستکنده و رک فقط دارد به منافع خاص ایالات متحده آمریکا تاکید میکند و به خصوص دوباره منافع قدیمی آمریکا. نیم کره غربی که قاره آمریکا میشود و دکترین مونرو را دوباره از هزار و هشتصد و بیست و سه دوباره تجدید حیاتی بهش داده، دکترینی که بسیار به انزوای آمریکا میانجامید. البته آن زمان ابرقدرتها قدرتهای اروپایی بودند و آمریکا که نمیخواست دولتهای اروپایی در امور این قاره دخالت کند ولی الان به خاطر اقتصاد بسیار اسفناک آمریکا و بر عکس بالا رفتن تمام جنبههای زندگی و قدرت چین و حتی روسیه که الان چهارمین قدرت اقتصادی دنیا شده حتی بعد از جنگ اوکراین از ششمین به چهارمی ارتقا پیدا کرده. در حقیقت دولت ترامپ دارد به دنیا هشدار میدهد که حالا همه جای دنیا را من دیگر دسترسی بهش ندارم، نباید اجازه داشته باشید در این حد یا خلوت من مثل زمان مونرو دخالت کنید و اینجا مال منه. من حتی با اروپا دیگر اتحاد اونطوری ندارم. اروپا هم از من بیگانه است و سراسر لاف زنی است. به خصوص اون نامه مقدمه خود ترامپ بر این سند، بسیار نامه موهنی است برای رئیسجمهوری یک ابرقدرت که فقط از خودش لاف میزند. خودش را در سطح پادشاه مستبد آورده. فرض کنید بین کنگوی دمکراتیک و رواندا صلح شده، اصلاً دنیا خبری از این صلح نداشت که پیامدها و مقدماتش که ترامپ در آنها دخیل باشد. یا مثلاً لاف زده که من تمام قدرت غنیسازی ایران را نابود کردم. این لافی که البته یک بار هم زمان بوش پسر در سال دو هزار و شش در مقدمهای که بر استراتژی دو هزار و شش نوشته بود همین لاف بود. در مورد از بین بردن رژیم طالبان. ولی خوب به فاصله چند سال همین آقای ترامپ با طالبان توافق کردند در قطر که تمام نیروهای آمریکا را از افغانستان بیرون بکشد و همان رژیمی که او لاف میزد که برکنار کرده و نابود کرده مجدداً آمد و الان چند ساله که سلطه دارد بر افغانستان.
سوال: تفاوتهای بنیادین این دوره در مقایسه با دوره بایدن چه مواردی است؟
کریمی: این سند هم سراسر راستگرایانه. یعنی انزواگرایی فعال. این درست است انزواگرایی البته در ادبیات ایالات متحده، امر منفی نیست و نگرشی است که در تاریخ ایالات متحد وجود دارد و برخی که پیش از آقای وودرو ویلسون دموکراتها بودند که نظرشان با امروز فرق میکرد و این را بهم زدند و دخالت در جاهای دیگر دنیا و صادرات دموکراسی و ارزشهای آمریکایی را آوردند. ولی به طورکلی انزواگرایی یعنی اینکه ما در ادبیات امروز آقای ترامپ یعنی اینکه ما کاری به جاهایی که برایمان هزینه دارند نداریم. یعنی عنصر اصلی که رویش تاکید میکنند عدم آمادگی ایالات متحده برای پرداخت هزینههای نالازم است در جنگها و اگر نه این از روی شرافت نه از روی مثلاً حیا نیستش که فکر کنید حیای سیاسی باعث این میشود که مثلاً حقوق کشورهای دیگر را بخواهند به رسمیت شناخته بشناسند.
به طور مشخص اسم از ایران آورده و به عنوان تهدید ایران را قلمداد کرده و یکی از افتخارات خودش را پایان جنگ اسرائیل و ایران اعلام کرده. رویکردی که توی این سند مرتبا سعی میکند بهش افتخار کند آقای ترامپ، رویکرد اعمال قدرت چکشی است. یعنی اعمال قدرت نمیکنم به طور مزمن و مرتباً برای اینکه هزینهاش زیاد است ولی اگر لازم باشد و ایالات متحده منافعش تهدید شود، من این را برمیگردانم و فقط هم جبران نمیکنم برمیگردانم به عنوان تهدید برای طرف مقابل و با یک ضربه زیادی متوقف میکنم. این ادعایی هستش که شما در بین سطور و خود سطور این سند میبینید. هم در فرهنگی که دنبال میکند بهش میگویند فرهنگ شایستگی راستگرایانه است، هم در اقتصاد این را دنبال میکند که باید دوباره اقتصاد آمریکا صنعتیسازی شود. یعنی تولید باید برگردد در داخل آمریکا و نه جاهای دیگر، هم در مواجه اش که خیلی زیاد حجم زیادی از این دکترین را گرفته با اروپا و اروپا را ضمن اینکه تلاش میکند با ادبیات ظاهری و بهش میگویند «شوگر کد کردن» شکر اندود شده تلطیف کند، ولی درعینحال خیلی تحقیرآمیز است مواجهه اش با اروپا و میگوید که آنها اعتماد به نفس لازم را ندارند اساساً و این هم راست گرایانه است. در مورد تولید انرژی راستگرایانه است و خیلی خودکفایانه به موضوع میخواهد نگاه کند و در مورد اقتصاد آزاد هم همینطور. در مورد تامین اقتصاد کارگران هم از روی همان صنعتیسازی اقتصاد میخواهد دنبال کند. میخواهم بگویم انزواگرایی ایالات متحده که تبلیغ میکند این سند بیشتر از جهت نپرداختن هزینه هست و در غرب آسیا هم همانطور که میشود پیشبینی کرد ادعا میکند که قدرت ایران را مهار کرده است. برای من نکته مهمی است که مبدا مهار قدرت ایران را توسط اسرائیل، هفت اکتبر میگذارد و میگوید ما به جنگ پایان دادیم. به هشت تا جنگ از جمله جنگ ایران و این ها لاف زنی است، معتقدم علی رغم اینکه مشخصات روانشناسانه آقای ترامپ را در جریانش هستیم ولی ضمناً نباید دشمن را زیاد هم کوچک بپنداریم و به هرحال میدانیم که با توجه به رویکرد اونها و المانها و عناصر قدرتی که فهرست کرده این سند و بخشیش هم واقعی هستند. هرقدر سیاستها غیر خردمندانه باشند مؤثر هستند تا حدی.
سوال: کاهش تمرکز بر منطقه غرب آسیا به معنی کاهش فشار بر ایران هست با توجه به آنچه که در این سند در مورد ایران عنوان شده؟
سالاری شریف: البته این کاهش فشار تلقی نمیشود. به نظر بنده در جای جای این سند حتی از اوج گرفتن قدرتهای منطقهای که نتیجه این اوجگیری کاهش قدرت آمریکا یا تهدیدی برای آمریکا باشد، اظهار در ترس کرده سند و خواسته جلوی این اوجگیریها گرفته شود، ولی مهمترین چیزی که در این سند مشاهده میشود، جنبه تدافعی آن است. این سند اصلا تهاجمی نیست. یعنی کل سند دارد به دفاع از باقیمانده قدرت آمریکامی پردازد و مجددا میخواهد آمریکا را در همان سطحی که قبلاً بوده و یک ابر قدرت منحصربهفرد بود نگه دارد که اون پایه هایش ریخته. اون پایههای سلطه و هژمون ابر قدرتی که بر سرتاسر دنیا فرمان میرانده. از سال دو هزار و دوازده تاکنون چین، اولین قدرت اقتصاد دنیا شده. این چیزی است که خیلی بهش نمیپردازند، چون تحلیل اقتصادی که بیشتر محافل غربی میکنند بر اساس جی دی پی و تولید ناخالص ملی اسمی است که یک رقم حسابداری است. اصلاً نباید معیاری برای سنجش قدرت اقتصادی باشد، ولی معیار برای سنجش قدرت اختصاصی، پی پی پی و برابری قدرت خرید تولید ناخالص ملی است. الان چین چهل و یک تریلیون دلار قدرت اقتصادیاش است. یعنی اگر با هنگکنگ و ماکائو در نظر بگیریم که اینها را در جداول سازمانهای اقتصادی دنیا جدا تلقی میکنند ولی اینها هر دو تحت حاکمیت چین هستند. در عوض آمریکا فقط سی تریلیون دلار تولید ناخالص داخلی دارد. یعنی از دو هزار و دوازده که چین اوج گرفت و از آمریکا گذشت، الان فاصله به حدود یازده تریلیون دلار رسیده. فاصله اروپا هم همینطور است. این سند اشاره میکند که اروپا زمانی در دهه هزار و نهصد و نود، بیست و پنج درصد اقتصاد دنیا را تولید میکرد، الان رسیده به چهارده درصد. یعنی یازده درصد کاهش پیدا کرده. سهم اقتصاد اروپا کل اروپای غربی و کل قاره اروپا نه فقط اتحادیه اروپا، از اقتصاد دنیا. این یعنی ضعف بسیار بین کل بلوک غرب و این سند میخواهد این ضعف را به یه طریقی نشان دهد که ما میخواهیم جبران استراتژی برای جبران این ضعف کنیم. برای همین میگوید به بقیه دنیا کار نداریم. به نظامها کاری نداریم. دیگر توسعه حقوق بشر یا ترفیع حقوق بشتر برای ما اصل اساسی نیست. لذا این نظامها که با ما متحد هستند، هر نظامی براساس سنتهای خودشان میخواهند داشته باشند. ما فقط میخواهیم این قاره آمریکا را حفظ کنیم. یعنی سند اهمیت بسیار زیادی قائل شده و تمام سفارتخانههای آمریکا، وزارت جنگ، وزارت خارجه، بسیاری از سازمانهای توسعه مالی و صنعتی آمریکا را وادار کرده بخ دقت رصد کنند اوضاع آمریکای لاتین را به خصوص که سرشار از منابع بسیار بکر دنیاست. قدرت اصلی الان توی همین منابع است برای هر کشوری که بتواند استفاده کند و چین آمده در این کشورها یک حالت سلطهای دارد. آمریکا مرتب فقط میخواسته که سلطه بر اینها داشته باشد. سند بیشتر تمرکزش روی این است و بعد هم به صورت خیلی کمرنگتری از استراتژیهای دولتهای قبلی به چین میپردازد.
سوال: یک جایی در سند آمده عدم دخالت در امور کشورها. سالهاست آمریکاییها حالا با ادعای دموکراسی، دموکراسی سازی و دموکراسی سازی مثلاً در مورد جمهوری اسلامی در امور کشور ما دخالت میکنند. حتی در بسیاری از موارد آن را هدایت میکنند و این بند که قائل شدند به عدم رعایت در امور کشورها در مورد کشور ما هم قابل تعمیم هست؟
کریمی: یک جای دیگر، آخر در را باز گذاشتند که هر چیزی که تهدید باشد علیه منافع آمریکا چه در حوزه امنیتی چه در حوزه اقتصاد و ... این را دفع میکنیم و برعکس میکنیم و بنابراین خیلی من این را تغییر نمیدانم نسبت به گذشته. بله این مثلاً لیبرال، داستانهای مداخله لیبرالیستی و مداخله و ملتسازی اینها رو اشاره کرده که خیلی دیگر بهش نمیپردازیم. ولی این به این معنا نیست که دست از خصومت الزاماً با جایی میکشند یا دست از دوستی با جایی میکشند و تغییر خیلی مهمی داده میشود در سیاست خارجی آمریکا. از این جهت به نظرم یک مقدار انزواگرایانهتر است. پیش بینی میشد و در دوره قبل هم آقای ترامپ همین طور بود. در این دوره هم همینطور در مورد جمهوری اسلامی ایران هم به هرحال ایالات متحده در هر دو حزب و در سطح ملی، ایران را تا حد زیادی تهدید میپندارند. بنابراین خیلی فکر نمیکنم شامل آن بند میشود و دفع خطر را دفع تهدید میدانند.
سوال: منطقه غرب آسیا در این سند در کجا قرار میگیرد. به نظر میرسد نسبت به گذشته جایگاهش تنزل پیدا کرده و اون پروژه دموکراسی سازی آمریکا در سند جدید از آن عبور کرده در مورد منطقه غرب آسیا و خاورمیانه؟
کریمی: بله اینطور است، ولی ضمناً بهطور ویژه بهش پرداخته شده که من امنیت انرژی و ترانزیت انرژی و آبراهها و مثلاً تنگه هرمز و اینجور موارد برایم خیلی در راس امور است و کاری به مداخله ایجابی ندارم. برای مواردی که شما فرمودید مثل دموکراسی سازی ملت سازی و ... ولی اگر احساس میکنم که منافعم تامین نمی شود و یا تهدید نمیشود، با سیاست مهار که ضربات کم هزینه دفعی است باهاش مقابله میکند.
سوال: توی سند به تنگه هرمز اشاره میشود. این یعنی تعریف سناریوهای جدید از سوی واشنگتن برای ایران و تنگه هرمز؟
کریمی: این بیان اهمیت تنگه هرمز همیشه در همه دولتهای آمریکا و هر دولتی که تو دنیا بخواهد تدوین استراتژی کند باید باشد. حتی برای چین هم تنگه هرمز خیلی مهمتره است تا آمریکا. چون بیشتر نفت چین از این تنگه میگذرد و فکر نمیکنم تحول خاصی در این مورد توی این سند افتاده باشد. برعکس مقداری کم رنگتر شده قضیه خاورمیانه و اصلاً سند تصریح دارد که ما از این خاورمیانه باید رها شویم و برویم به تهدیدات اصلی و مشکلات اصلی که آمریکا دارد.
سوال: چین در سند جدید منتشر شده دولت ترامپ در آمریکا چه جایگاهی دارد؟ رقیب اقتصادی عنوان میشود. یک دشمن راهبردی بلندمدت تعریف شده و نه تهدید امنیتی برای او قائل شده در این سند؟
سالاری شریف: چین را به عنوان رقیب اقتصادی آمریکا تلقی کرده در این سند. اتفاقاً داستانی را هم توضیح داده که داستان توسعه و رونق چین از آن جا شروع شد که شرکتهای آمریکایی بسیاری از تولیدات خود را در چین برونسپاری کردند و آنها فکر میکردند که چین میتواند به ایالات متحده مُنضم شود در سیاستها و در اقدامات خود نه به علت انضمام چین به آمریکا این کار را کردند. به خاطر سود بسیار زیادی که تولید ارزان در چین برای شرکتهای آمریکایی داشت، این کار را میکردند و اتفاقاً برخلاف دولت بایدن و دولتهای دیگر آمریکا که همیشه مسأله حقوق بشر را هم در چین برجسته میکردند. این سند کاری به حقوق بشر در چین ندارد، فقط معتقد است بزرگترین تهدیدی که ممکن است در منطقه اتفاق بیفتد، امنیت «فِرست آیلند چِین». اینها اصطلاحاتی است که ارتش آمریکا در ژئوپلتیک دنیا ابداع کرده است. یعنی زنجیره جزیرهای اول، تا پنج زنجیره جزیره را اعلام کردند. زنجیره جزیره اول از ژاپن شروع میشود و به تایوان میرسد و مهمترین بخش سند، روی تهدیدی است که این جزایر را تهدید میکند و بعد هم گفته که باید در قبال دستاندازی به تایوان همه متحدین ما بهخصوص ژاپن و کرهجنوبی با ما شریک شوند. بعد از این میبینید که این خانم نخست وزیر تازه وارد ژاپن تهدید میکند که اگر چین به تایوان حمله کند، انگار علیه ما حملهای را صورت داده و خود را شریک جنگ آمریکا در تایوان میداند و البته تایوان بسیار بسیار مهمتر از همه تهدیداتی است که آمریکا با آن مواجه است. یعنی معتقدم از اوکراین هم حتی حساستر است، برای این که یکی از استراتژیستهای آمریکا چند سال پیش که یک مقداری بحران تایوان بیشتر نمودار شده بود، اعلام کرده بود که فقط تصرف تایوان میتواند ۱۰ درصد جیدیپی آمریکا را کاهش دهد. به خاطر این که بزرگترین شرکت نیمه هادی سازی دنیا TSMC در تایوان است و تمام ابزارها، چیپها و تراشههای الکترونیک دنیای غرب را میسازد و همین یک شرکت دست چین بیفتد یا کارکرد آن برای آمریکا از بین برود و دیگر در حیطه اختیارات آمریکا نباشد، ضربه بزرگ اقتصادی، فنی و فناوری خواهد بود. این مهمترین بخش کار آمریکاست که میخواهد از هر گونه انضمام تایوان به چین جلوگیری کند که البته این شدنی نیست. دیر یا زود دارد، ولی سوخت و سوز ندارد. به علت این که چین اصلاً این را در اسناد روابط خود با همه دنیا گنجانده که تایوان بخشی از چین است و همین آمریکا هم قبول کرده که تایوان حتی عضو سازمان ملل نیست و میباید در آینده دور یا نزدیک به چین ملحق شود.
سؤال: روی چین تمرکز بیشتری کنیم. رقیب اقتصادی، تهدید امنیتی، دشمن بلندمدت در این سند؟
کریمی: آمریکا خیلی آنچنان غیرواقعگرایانه به چین نگاه میکند و سیاست چین که عدم افتادن در تلههای امنیتیسازی ایالات متحده است. به خوبی آمریکاییها میدانند که چینیها تا حد ممکن در داخل این تلهها نمیافتند، ولی به هر حال این رقابت، عینی است و بیشتر وجه اقتصادی دارد، البته بلندمدت و نه کوتاهمدت قابل مهار است ولی در عین حال آمریکاییها با این موضوع کنار آمدهاند و خیلی من انتظار داشتم به چین بیشتر و با زبان تندتری در این سند پرداخته شود، ولی این طور نبود و به هر حال چین از نظرشان به طور بالقوه تهدید اقتصادی است و یک جایی هم میگوید اگر منافع اقتصادی آمریکا تهدید شود، ولی بیشتر روش مهار آن را؛ همان صنعتیسازی آمریکا میداند مجدداً. یعنی بازگرداندن کارخانههای آمریکا از داخل چین. جایی هم به آلمانیها و اروپایی انتقاد تندی میکند که شما کارخانههای خود را بردید و بیشتر میبرید در چین که بتوانید با گازی که از روسیه میگیرد و خودتان نمیتوانید بگیرید، ارزان تر تولید کنید و این کار را اروپاییها نباید انجام دهند. بیشتر آن چیزی که از این سند دریافت کردم؛ تکیه بر اولویت دادن و برتری آمریکا در نیمکره غربی است تا نگاه اولویت دادن به خودشان در همه دنیا. البته یک مقدار این نوع زبانی که در مورد اروپاییها عرض کردم؛ فارغ از این که تا حدی در لایه زیرین آن؛ تحقیرآمیز است. در عین حال یک مقدار هم بویی از نوعی نگاه جنگ سردی و دوقطبی دارد که آمریکاییها البته دوست دارند دوقطبی باشد، چون برتری نسبی را پیدا میکنند، ولی این دور از واقعیت است و باید آمریکاییها هم قبول کنند که بازیگران مختلف در حوزهها و زمانهای مختلف به طور کاملاً سیال، سراغ هم میروند و این از حیطه اختیارات کشوری مثل آمریکا خارج است و از نظم امروز هم، چنین چیزی برنمیآید که بخواهند همه بازیگران در همه زمانها و همه ابعاد به طور جامع باهم متحد باشند و ائتلافها موضوعی هستند، همچنان که آمریکاییها هم در سندشان همین طور است که بنا به موضوع و منافع خود تصمیم گیری خواهند کرد. بنابراین چین را تقریباً آمریکاییها به رسمیت شناختند به عنوان رقیب بزرگ؛ تا حدی تهدید بالقوه نه بالفعل و بیشتر در موضوعات اقتصادی و انرژی ولی این که خیلی عدم امنیت سنگینی از چین کنند یا دوقطبی واقعی قائل باشند اصلاً چنین برداشتی از آنها ندارم.
سؤال: اشاره میکند به آسیا و منطقه اقیانوس آرام و عنوان میکند که میدان جنگ اقتصادی و ژئوپلتیک در قرن ۲۱، چرا در این سند این نگاه به این منطقه میشود؟
کریمی: بیشترین حوزه رقابت را در این سند و به طور کلی در آمریکا، حوزه اقتصادی میدانند و هزینه - فایده را در این حوزه. در حوزه آسیای جنوب شرقی و اقیانوسیه میخواهند برای خودشان، تأمین منافع قرار دهند. از جنگهای بیپایان و بیثمری که به خصوص در منطقه غرب آسیا اتفاق افتاده هم یاد میکند که این دوگانه را اگر کنار هم بگذاریم، البته با درک آن موضوعاتی که عرض کردم به نظرم واقعی نیست. از کرتههایی که احیاناً از دوقطبی در ذهن نویسندگان این سند است. اینها را اگر حذف کنیم، به هر حال این دوگانه به نظر میآید آمریکاییها در مورد غرب آسیا، سیاست مهار کمهزینه و انزوای فعال را دنبال خواهند کرد و در جنوب آسیای جنوب شرقی و اقیانوسیه به سمت افزایش سود خودشان و رقابت ایجابی خواهند رفت.
سؤال: اقدامات آمریکا در مهار چین از طریق موضوعات مختلفی مثل زنجیره تأمین، جنگ شناختی و کشاندن هند به ائتلافهای امنیتی، چقدر عملی است؟
سالاری شریف: این بستگی به این دارد که بعضی از بازیگران مثل هند چطور عمل کنند. الان پیمان شانگهای، رقیب ناگفتهای برای ناتو شده، البته آن کارکرد ناتو را به هیچ وجه ندارد، ولی از نظر امنیتی به هر حال رقیب خیلی بزرگی است که قدرت اقتصادی آن هم تقریباً خیلی بیشتر از آن است و به خصوص نیروی انسانی آن هم خیلی بیشتر است و این جمعیتی که پیمان شانگهای را تشکیل میدهند، جمعیت بسیار بزرگی است و الان دوباره جمعیت شده مرکز ثقل قدرت در دنیا؛ بهخصوص جمعیت تحصیلکرده، فعال و مولد و به نظر میرسد آمریکاییها خیلی روی هند میخواهند سرمایهگذاری کنند، ولی سیاستهای خود ترامپ این هند را به نحوی از آمریکا دور کرد. بهخصوص تعرفه ۵۰ درصدی که چند هفته پیش بر هند دوباره تحمیل کردند که صدای همه مقامات هندی و استراتژیستها درآمد که این کار، بسیار ظالمانه است. یعنی سیاستهای کژدار و مریض است. هند خیلی نقش مهمی در آینده راهبرد دنیا دارد و به نظر میرسد آمریکا هم این را کاملاً متوجه است و سالهاست روی هند کار میکند که هند را از آسیا جدا کند. مثل استرالیا، ژاپن و کره جنوبی؛ اینها بلوکی شوند که کاملاً و مطلقاً وفادار به غرب بدانند، بدون در نظر گرفتن موقعیت جغرافیایی آنها و منافع واقعی و غایی خود این کشورها که بالأخره وقتی در محیطی هستند، با آن محیط اگر تنش ایجاد کنند، به خصوص با بزرگترین قدرت اقتصادی دنیا که همین الان به نظرم چین دارد کمکم بزرگترین قدرت نظامی دنیا هم میشود، فقط مانده الان قدرت سیاسی که بعد از به تبع قدرت اقتصادی و نظامی، قدرت سیاسی جلو میآید. چین در این هم گامهایی برداشته. یعنی چین و روسیه متحد شده را میخواهد از بقیه نقاط آسیا جدا کند تا بلکه فرجی حاصل شود و بتواند از پی هر کدام از اینها به یک نحوی بربیاید.امروز و فردا در وزارت امورخارجه مجمع گفتوگوهای ایران و چین است. به صحبتهای چینیها نگاه میکنید، میگویند ما هنوز کشور در حال توسعه هستیم. یعنی این خضوع را دارند و خوب است که اتفاقاً الهامبخش هم باشد،
سؤال: سند راجع به محور مقاومت چه نگاهی دارد و چه مواردی را عنوان میکند؟ فکر میکنم در این سند آمریکا به محور مقاومت و موضوع اینچنین، مدیریت غیرمستقیم میکند یا از نگاه آمریکا دیگر محور مقاومت تضعیف شده و تهدیدی برای مؤلفههای قدرت آمریکا نیست؟
کریمی: به نظرم مدتهاست ایالات متحده بازی امنیتی و امنیتیسازی خود را در منطقه غرب آسیا، پیرامون جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت تا حد زیادی نه کامل به اسرائیل برونسپاری کرده. بله به هر حال نظر آمریکاییها این است که محور مقاومت به حد قابل قبولی ضعیف شده و دغدغه اصلی؛ عدم اجازه برای بازسازی این دستها در منطقه است.
سؤال: پس به گونهای انتقال بار مهار را از طریق متحدان منطقهای خود انجام داده است؟
کریمی: بله و بیش از همه رژیم صهیونیستی و اولویت آمریکا؛ عدم اجازه برای نُزج مجدد این عناصر و بخشهای محور مقاومت است، ولی بیشتر از هر چیزی واسپاری و برونسپاری به رژیم صهیونیستی است که البته در جاهایی با استفاده از همان سیاست چکشی؛ در ابتدا بازی را تمام خواهد کرد، چون بالأخره آمریکاییها هم هر چقدر که متحد باشند، واقف به این معنا هستند که انطباق کامل میان مواضع و منافع ایالات متحده با رژیم صهیونیستی وجود ندارد. در نقاطی هرچند کمتعداد ولی مؤثر، به هر حال این دو منفعت یا حتی این دو راهبرد از هم جدا میشوند، به خصوص در مورد موضوعات ریز منطقه، این دو باهم اختلافات زیادی دارند. به نظرم حتی در مورد جمهوری اسلامی ایران هم اختلافات آنها قابل توجه است. این اختلافها باعث نمیشود بازی خود را برونسپاری نکند؛ باید اسم آن را برونسپاری مدیریت شده بگوییم. یعنی جاهایی هم خودش مداخله مستقیم میکند برای این که اولویتهای رژیم صهیونیستی حداکثری خواهانهتر و طور دیگری است که برای آمریکا آنقدر هم مهم نباشد که برای آن هزینه بپردازد.
سالاری شریف: در جای جای سند ذکر شده که سواری مجانی را میخواهیم متوقف کنیم. به نظر بنده، مجانیترین سواری را رژیم صهیونیستی از آمریکا میگیرد و اگر اینها عاقل باشند باید این سواری را که هیچ فایدهای جز خصومت بیشتر، خسارت بیشتر و بیرون کردن آمریکا از منطقه ندارد، مجانی را به رژیم صهیونیستی ندهند، ولی بیشتر تأکید سند در این سواری مجانی به اروپا و اروپای غربی است که بار ناتو را نمیخواهد بیشتر از آمریکا بکشد. آمریکا معتقد است باید آنها بیشتر هزینه کنند و آمریکا تازه از این قضیه با فروش سلاح و افزایش هزینههای دفاعی اروپا به پنج درصد که بیشتر آن صرف خرید سلاح از آمریکای ابرقدرت میشود سود ببرد که اروپا سلاحهایی که نیاز دارد از آنجا باید تأمین کند، خودش هنوز در این زمینه خودکفا نیست.
سؤال: به نظرم این سند تصویری از اروپا تصویر میکند. اروپای پرهزینه، اروپای ضعیف، اروپای وابسته و کم اعتماد به نفس که این نشان دهنده اختلاف و شکافی در اردوگاه غرب میتواند باشد؛ درست است؟
سالاری شریف: بله. کاملاً درست است. یعنی اصلاً آن همبستگی که دولتهای قبلی آمریکا به اروپا احساس میکردند، دولت فعلی احساس نمیکند و اروپا را باری بر دوش خود پنداشته و حتی اروپا را در حال اضمحلال تمدنی میداند. یعنی اروپا میگوید به علت همین سیاستهای مهاجرتی که این سیاستها هم باز سیاستهای طبیعی و معقولی است برای این که نرخ زاد و ولد در اروپا به علت فرهنگ اروپایی بسیار کاهش پیدا کرده و با همین ترتیب اگر جلو برود مثل ژاپن رشد مکرر منفی جمعیت خواهد بود. رشد منفی جمعیت یعنی کاهش همه قدرتها در همه زمینهها و اروپا به همین علت درهای مهاجرت را باز گذاشته که بتواند از مغزها و توان فیزیکی یدی بهترین اتباع کشورهای دیگر استفاده کند. بعضی اعضای ناتو معتقدند در این سند که اینها بعد از چند سال دیگر ماهیت اروپایی خود را از دست میدهند. مثلاً معتقدند مسلمان یا آفریقایی میشوند و اینها دیگر اروپایی نخواهند بود. این نقاط بسیار گسلی است که بین آمریکای فعلی؛ آمریکای ترامپ و اروپای غربی وجود دارد و به صراحت هم در جایجای سند آمده و به نظر میرسد دیگر این گسل قابل پیوند نباشد. در آینده حتی با دولتهای بعدی. اروپاییها فهمیدند که این اتحادی یکطرفه است، فقط آمریکا میخواهد اینها را بدوشد. مثل خلیج فارس که کشورهای آن را میخواهد بدوشد و یکجانبه استفاده ببرد. این استفاده یکجانبه سواری مجانی را خود این کشورها به آمریکا همیشه داده اند ولی آمریکا به آنها نسبت میدهد.
سؤال: به نظر میرسد سند امنیت آمریکا به روسیه کاهش تمرکز دارد و این تأثیرگذار است هم در جنگ اوکراین و هم بر آینده ناتو؟
کریمی: بله. بیش از هر چیزی از موضوع روسیه، ترامپ سنتاً و در این سند تلاش میکند به نفع روابط خود با اروپا استفاده کند در فشار قرار دادن اروپا در خصوص استفاده از ناتو به عنوان نیروی نظامی تشکیلاتی و همبستگی نظامی آنها و میزان هزینهکرد آنها. نگه داشتن چماق روسیه بر سر اروپا، بهترین گزینهای است که آمریکا میتواند خرج و استفاده کند برای این که اروپاییها را بیش از پیش به خودشان وابسته کند و هم در موضع ضعف اقتصاد نظامی قرار دهد. به نظرم به همین علت هم جنگ اوکراین چندان غیر از راستای منافع ایالات متحده نیست، از اول هم نبوده و به نظرم از ابتدا هم به نوعی برنده اصلی این جنگ به انحاء مختلف، ایالات متحده بوده، هم از جهت این که روسیه را در تله امنیتسازی انداخته و هزینههای نظامی آن را بالا برده و هم این که اروپاییها را به بازنده و خسارت دهنده مطلق تبدیل کرده و در تهدید قرار داده و بهترین موقع معامله و تعیین قرار با هر کسی وقتی است که او در گوشه انزوا و ضعف قرار دارد.
سؤال: روی موضوع مهاجرت و امنیت مرزها تأکید کرده و این را ارتباطی داده و گرهای زده به موضوعات داخلی سیاست داخلی آمریکا و امنیت ملی در آمریکا، چگونه این را میشود تحلیل کرد؟
سالاری شریف: بیشتر هم ترامپ بر این است که آمریکا دارد از هم میپاشد، به علت مهاجرتهای گسترده و غیر سازمان یافته و معتقد است همان بلایی که ۲۰ سال دیگر سر اروپا خواهد آمد، سر آمریکا با فاصله دیگری خواهد آمد و مهمترین انتقادی هم که به دولتهای گذشته دارد و اصلاً سند دولتهای گذشته را مانند رژیم شکستخوردهای میداند که در اثر انقلابی که ترامپ کرده، اینها برکنار شدند و حالا این حق دارد که از مظالم این رژیمها علیه ملت آمریکا بنالد. در سراسر سند این نالهها به آسمان میرود و بسیار مفتضح است. در یک سند امنیت ملی که میبایست حیثیت یک کشور حفظ شود، این طور حالت تغییر رژیم را در آن متبادر به ذهن میکند و مهمترین گرفتاری آمریکا را قاچاق انسان و مواد مخدر می داند ولی مشکل اصلی در آمریکا این بوده که عدالت اجتماعی برقرار نبوده. افراد معدودی، فقط با زد و بند، شرکتهای بزرگی تشکیل دادند و به سودهای بسیار و سرمایههای چند تریلیون دلاری رسیدند و فاصله طبقاتی به وجود آمده، مردم آمریکا این را متوجه شدند. چند سال پیش آن نهضت «یک درصد و ۹۹ درصد» در آمریکا برای همین قضیه به وجود آمده بود. ترامپ بر خلاف این سعی میکند که این روند را معکوس کند و گرفتاری را گردن خود مردم و بهخصوص مهاجرینی که ضعیفترین قشرها هستند بیندازد.